آرشیو مطالب 1394/page/11 | علی ناصری،شاعران جوان ایرانی،علی ناصری شاعر،اشعارعاشقانه جدید - صفحه 11

غم رفتن


يه روز ديدم که عشقم اسم منو صدا کرد

دستاموگرفت تودستاش تو چشمام نگاه کرد

گفت خداحافظ من رفتم دستای منو رهاکرد

گفت گله دارم از زمونه که منو ازتوجداکرد

گفت اين زمونه ی نامردمنومجبورم کرد

منم اشکام ميباريد فقط ميگفتم که برگرد

اما رفت و ميدونم پيش من برنمی گرده

اي خداببين غم دوريش باقلبم چيکارکرده

رفت و منوتنهاگذاشت بااين دل شکسته

انگارکه تمام غم هاي دنياتودل من نشسته

غم عشقش پيرم کردببين موهای سرم سفيده

خدايادلم خون شده ديگه جونم به لبم رسيده

توی اين نفس های آخرخدايابرس به دادم

هرشب به يادش باچشمای خونی ميخوابم

ديگه نفس های آخرمه دارم جون ميسپارم

به فريادم برس ای خدا جزتوکسی رو ندارم


بازدید : 19877امتیاز :3

صبرمن


دوست دارم مرگم بياد و من ازاين دنيابرم

تو چشام نگاه کن پر حرفه و نميتونم بگم

آخه کسی نيست که گوش بده به حرفام

ديگه کسي مثل اون نميسوزه پای دردام

نشستم بادرد وغم زمونه سکوت کردم

بااشک و گريه زدم خودمونابودکردم

خدابگوچيکارکنم گريه کنم و اشک بريزم

وقتي عشقم رفت آتيش گرفت همه چيزم

هميشه بادل خون با تو دردودل کردم

به تو تکيه کردم جزتوکسی نبودهمدم دردم

کوحال خوش من بگو واسم چيکارکردی

جز اينکه قلب منو پر از غم ودرد کردی

پس کی ميخوای منوببری پيش عشقم

بگو اين شعرآخرمه که ازدوريش نوشتم

بگوکه حداقل آخرين روزم خوشحال باشم

بگو مرگم ميادتانخوابم و چشم به راه باشم


بازدید : 23790امتیاز :3

غصه


حال دلمو نپرس بخدا داره غصه ميخوره

غم عشق تو داره جيگرموذره ذره ميبره

يه بغض توی گلومه خون توی چشمامه

کجايی عشق من بی توآخرای نفس هامه

دوستم نداری ولی بخدامن عاشق توهستم

کجايی عشقم ديگه خون شد دل شکسته ام

نيومدی امروزديگه واسه من آخردنياست

خيلی وقته تورفتی اماغمت هنوزاينجاست

پيرهن يادگاريتوبوميکنم روی قلبم ميذارم

ولی آروم نميشم نميتونم بی توطاقت بيارم

تونباشی پيشم بخدامن همش توفکروخيالم

ازچشمام بارون ميباره بی توخرابه حالم

ديگه نزاردلم دور ازچشمای تو پر ازغم بشه

خون بجای اشک روی گونه هام جمع بشه

ديگه بياقلبم اينجاخيلي وقته چشم به راهته

بخداقلب تنهای من عاشق يه لحظه نگاهته


بازدید : 21995امتیاز :3

دردزمونه


خداياجزدرد و غم هيچی نمونده کنارم

کي عزرائل مياد و ميگه تمومه کارم

ديگه نميخوام تو اين دنيا زنده باشم

کاش مرگم بياد و ازاين غصه ها رهاشم

نميخوام ديگه قلم و ورق باشه تودستام

نميخوام گونه هام خيس بشه از اشکام

وقتي تو اين دنياکسی نيست محرم حرفام

وقتی ازپيشم رفته طبيب همه ی دردام

اين روز هاي غم و غصه ميخوام نباشه

روزهايي که زندگي منو ازهم ميپاشه

نميخوام زنده باشم وقتی دلم پر ازخونه

وقتی هيچي پيشم نيست جزدردزمونه

تواين دنيازنده باشم که چی بشه چيکارکنم

بشينم توي اتاق تاريک و نگاه به ديوارکنم

ديگه نميخوام باشم تواين زمونه ی پر ازدرد

ببين چی بودم و زمونه باهام چيکارکرد


بازدید : 21399امتیاز :3

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به علی ناصری،شاعران جوان ایرانی،علی ناصری شاعر،اشعارعاشقانه جدید است.