زیباترین داستان های جدید وقدیمی وخبرهای مهم - صفحه 2

نامه ی دختری زشت که دوست داشت زیباباشد



نامه ی دختری زشت که دوست داشت زیبا می بود!

وبلاگ > اعلمی فریمان، هادی - این رنچ نامه را جالب یافتم چون دختری مانند میلیون ها دختر به واکاوی درون بی نهایت خودپرداخته که آن را بی ویرایش و با همان ادبیات عین متن آورده ام:

در ظهر یک روز بهاری و در هوایی دور از آلودگی و غبار هنگامی که می خواستم وارد مجتمع آپارتمانی شوم در مقابل درب ورودی نامه ای تا شده توجهم را جلب کرد. هنگامی که آن را برداشتم در ابتدای دو سطر متن گمان کردم از همان نامه های زنجیره ای معروف است که می گوید10 نسخه تکثیر کن تا به ثروت برسی و یا نهایتا تقاضای کمک است، اما با خواندن متن محتوای آن را بسیار جالب و البته دنیای کوچکی از دردناکی یافتم. درددلی دختری احتمالا جوان که خود را در این زمانه ی رقابت بر سر زیباپسندی زشت می داند و برای زشتی خود از خدا طلب مرگ می کند، هرچند قلبش مملو از ایمان به خدا هم هست. تاکنون هر چه نوشته اند، نویسندگانند که از زبان قهرمانان زشت و زیبا، پیروز و شکست خورده، کامیاب و ناکام خود می نویسند و این رنجنامه را جالب یافتم چون دختری مانند میلیون ها دختر به واکاوی درون بی نهایت خود پرداخته که آن را بی ویرایش و با همان ادبیات عین متن آورده ام:

"به نام خدا. با عرض سلام به کسی که این نامه را می خواند.از کسی که این نامه را می خواند خواهشی دارم و این که اگر نماز می خواند برای من دعا کند تا دعایم مستجاب شود. می دانی چرا خودم از خدا نمی خواهم، چون می دانم جواب او به من یک کلام است، نه. دلیلش این است که من خیلی خیلی خیلی و بی نهایت زشت هستم، آنقدر که بچه های 8،6 ساله به من می گفتند تو زشتی. لابد می گویی بچه هستند، درست بچه هستند ولی از قدیم گفتند حرف راست را از بچه بشنو. بچه های حالا هم آن قدر خوشگل و زرنگ هستند که بدانند کی خوشگل و کی زشت است. بزرگترها هم با نگاهشان به من می گویند.

ازت می خواهم که برایم دعا کنی تا مشکلاتم تمام بشود و زندگی جدیدی را شروع کنم. ازت می خواهم اگر قرار نیست زندگی جدیدی را شروع کنم مرگ من را بدهد. می دانی بارها به خودکشی فکر کرده ام، ولی می ترسم هم از آن دنیا، چون می دانم بخشیده نمی شوم. آن قدر دلم پر است وقتی خودم را در آیینه می بینم حالم از خودم بهم می خورد چون بی نهایت زشت هستم. خدا را به خاطر اینکه به من سلامتی داده شکر می کنم، اما این دنیا بی وفا است. ای کاش می شدحداقل پسر بودم، چون این قدر بدبخت نبودم. پدرم خسیس است به من پول نمی دهد. جایی کار می کنم از این سر شهر به اون سر شهر می روم، می دانید برای چقدر؟ برای 25000 هزار تومان. پدرم بی نهایت خسیس است. اگر نبود من را به دانشگاه می فرستاد. برای من کاری می کرد. پدر و مادرم من را اصلا دوست ندارند، چون من مثل پسرشان و دختر کوچکشان خوشگل نیستم بلکه بسیار زشت هستم. ما 3 تا فرزند هستیم. من فرزند دوم خانواده هستم که به قول مادرم ای کاش هرگز به دنیا نمی آمدم. خیلی دلم پر است، این روزها همش گریه می کنم و به خاطر زشتی ام خودم را می زنم. افسوس می خورم ای کاش پایم می لنگید ولی خوشگل بودم، ای کاش خدا با من لج نمی کرد، ای کاش می شد خودم را راضی کنم به برخی کارها و نمی شود یا اگر بشود من نمی توانم قبول کنم. من آن قدر بدبخت هستم که حد ندارد. آن قدر بیچاره هستم که حد ندارد. از خدا می خواهم دعاهای من را قبول کند. خیلی ها به من گفتند تو زشتی. نمی دانم چه کار کنم اما می دانم که واقعیت را می گویند. ای خدای بزرگوار چرا من را زشت آفریده ای. چرا به من خوشگلی ندادی. چرا باید زنده باشم. باید زنده باشم زجر بکشم. چرا مرگ من را نمی دهی، فکر نکنی که دیوانه هستم. واقعیت اینکه از این دنیا سیر شدم، چون هیچ کدام از آرزوهایم برآورده نمی شود.

با تشکر برایم دعا کنید خواهش می کنم.

منبعخبرآنلاین


بازدید : 1033امتیاز :3

تیراندازی دردبیرستان سانتافه


پلیس تگزاس می‌گوید در جریان یک تیراندازی که صبح امروز در دبیرستان سانتافه در حومه شهر هیوستون روی ۸ تا ۱۰ نفر که اغلب از دانش‌آموزند کشته شده‌اند.

پلیس همچنین تایید کرده که یک دانش‌آموز را دبر ارتباط با این تیراندازی دستگیر کرده است اما هنوز هویت تیرانداز فاش نشده است.

در صورت تایید تعداد قربانیان، این تیراندازی خونین‌ترین کشتار در یک دبیرستان بعد از واقعه تیراندازی سه ماه پیش در دبیرستان استونمن مارجوری فلوریدا است که ۱۷ کشته و همین تعداد زخمی برجای گذاشت.

در حال حاضر تیم‌های خنثی‌کننده بمب، گروه‌های ضربت پلیس و چند هلی‌کوپتر امدادرسان در اطراف این مدرسه مستقر شده‌اند.

اد گنزالس، کلانتر منطقه در توییتر از بازداشت شدن دو نفر در این رابطه خبر داده و گفته یک مامور پلیس هم که در جریان این واقعه زخمی شده اکنون به بیمارستان منتقل شده اما از وضعیت جسمی او خبری در دست نیست.

چند دانش‌آموز بیرون آمده از دبیرستان می‌گویند ابتدا صدای آژیر خطر به صدا در آمده است اما هنوز معلوم نیست که چه کسی این آژیر را که معمولا به هنگام آتش‌سوزی فعال می‌شود به صدا در آورده است.

آن‌طور که گزارش شده تیراندازی در حدود ساعت ۸ صبح به وقت محلی و دقایقی پس از آغاز به کار مدرسه شروع شده است.

یک دانش آموز دیگر به یک شبکه تلویزیونی محلی گفته تیراندازی در کلاس هنر آغاز شده و یکی از دانش‌آموزان هدف قرار گرفته شده هم یک دختر بوده.

"یک نفر با یک تفنگ بزرگ وارد کلاس شد و شروع به تیراندزی کرد... یکی از دخترها تیر خورد به پاش".

این دانش‌آموز گفته فرصت نگاه کردن به چهره تیرانداز را پیدا نکرده چرا که فرار کرده تا خود را جایی پنهان کند.

یک دانش‌آموز دیگر هم گفته در حالی که میان درختان پناه گرفته بوده دچار حمله آسم و مشکل تنفسی شده است.

حرکت دانش‌آموزی که با نام "جنبشی برای زندگی‌مان" پس از تیراندازی ماه فوریه در دبیرستان مارجوری استونمن فلوریدا شکل گرفت و تاکنون چندین تظاهرات اعتراضی بزرگ را در سراسر آمریکا برپا کرده است با انتشار بیانیه‌ای به این واقعه واکنش نشان داده است.

در توییتی که از سوی این جنبش منتشر شده آمده: "ما به شدت بابت واقعه امروز در دبیرستان سانتافه متاثریم و با خانواده قربانیان و والدین دانش‌آموزان ابراز هم‌دردی می‌کنیم. با احتساب واقعه امروز، این بیست و دومین تیراندزی خونین در مدارس آمریکا ظرف چهار ماه و نیم گذشته از سال ۲۰۱۸ است. ما از آنهایی که این بیانیه را می‌خوانند می‌خواهیم که (چون گذشته) این موضوع را فراموش نکنند و آن را (چون گذشته) به گوشه فراموشی نسپارند. این بهایی نیست که ما باید بابت آزادی بپردازیم. این خونین‌ترین تیراندازی از زمان کشتار در دبیرستان ماست (استونمن مارجوری فلوریدا) و تا زمانی که برای مقابله با چنین وقایعی اقدام نکنیم تراژدی‌های مشابه باز هم روی خواهند داد."

دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا که همین چند روز پیش برای سخنرانی در مجمع سالانه انجمن سلاح آمریکا به تگزاس رفته بود در توییتر به تیراندازی دبیرستان سانتافه اشاره کرده و گفته: "گزارش‌های اولیه خوشایند نیستند."

دبیرستان محل تیراندازی در ۶۵ کیلومتری جنوب هیوستون است و آن‌طور که هلی‌کوپترهای خبری مخابره کرده‌اند دانش‌آموزان در حال تخلیه دبیرستان و ماموران مسلح گروه ضربت در محوطه اطراف دبیرستان مستفر شده‌اند.

هریس کانتی در جنوب شهر هیوستون، بزرگترین ناحیه به لحاظ تقسیمات ایالتی در تگزاس است.

بیشتر بخوانید


بازدید : 1109امتیاز :3

کانال اشعار،جملات وعکس نوشته های عاشقانه علی ناصری


لینک کانال ما در تلگرام لطفا عضوشوید

اشعار و عکس نوشته های عاشقانه

جهت عضویت اینجا کلیک کنید



موضوعات: زیباترین اشعار عاشقانه جدید,جملات عاشقانه بامعنی وجدید,آموزش وبلاگ نویسی حرفه ای وسئو وبلاگ وسایت,زشت ترین،زیباترین وپرطرفدارترین اسم های دخترانه وپسرانه,مطالب درباره عشق وعاشقی و ازدواج,چاق و لاغرشدن خیلی سریع وبدون عوارض جانبی,قشنگ ترین مطالب های علمی،آموزنده و...,اولین و شلوغ ترین چت روم در ایران,پربازدیدترین ومعروفترین سایت های تبلیغاتی رایگان,بهترین وزیباترین مکان های دیدنی استان اصفهان,آموزش موسیقی,فروش راحت ترین نت ارگ، فروش حرفه ای ترین اشعار برای آهنگ,تصاویرعلی ناصری,آسان ترین راهای کسب درامد از اینترنت,زیباترین داستان های جدید وقدیمی وخبرهای مهم,پخش عمده و تکی موبایل به قیمت عالی,مراکز عمده فروشی ها وتولیدی هادرایران,آگهی های استخدام و کاریابی درسراسرایران,تبلیغات فروشگاها شرکت هاو...,معرفی لینک کانال های تلگرام,عاشقانه ترین عکس نوشته های جدیدغمگین وشاد,طالع بینی و گرفتن فال واقعی,دانلودبرنامه اندروید رایگان بالینک مستقیم ,
بازدید : 2536امتیاز :3

لباس مشکی تنم کردم ورفتم مسجد


لباس مشکی تنم کردم و رفتم سمت مسجد برای مراسم احیا...
نیم ساعتی بود از مراسم گذشته بود....
انقدر شلوغ بود که حتی تو حیاط مسجدم نشسته بودن...
صدای الهی العفو،الهی العفو مردم،صدای خلصنا من النارشون تو کل محل پیچیده بود...
اومدم برم تو مسجد
دیدم یه دختر بچه جلوی در مسجد نشسته،به دیوار تکیه داده و یه بسته آدامس و چند تا فال دستشه....
یه چند دقیقه ای وایسادم و نگاهش کردم
هیچکی ازش حتی یه فالم نمیخرید ...
بی اعتنا از کنارش رد میشدن....
رفتم جلو
گفتم خوبی: گفت مرسی...
گفت عمو یه آدامس ازم میخری؟؟؟
دست کردم تو جیبم
فهمیدم کیف پولم رو تو خونه جا گذاشتم.‌‌...
گفتم چشم میرم خونه کیفم رو میارم ازت میخرم...
گفت عمو تو میدونی الغوث الغوث خلصنا من النار یا رب یعنی چی؟؟؟
آخه امشب همه همین جمله رو میگن...
گفتم یعنی خدایا پناهم باش و من رو از آتیش جهنم دور کن...
گفت یعنی جهنم گرمه؟؟؟
گفتم آره خیلی...
گفت یعنی از تو چادر ما هم گرم تره؟؟؟
گفتم چادر؟؟؟
گفت آره من و مادرم و خواهرم تو چادر زندگی میکنیم،ظهرا که آفتاب میزنه میسوزیم خیلی گرمه،خیلی ....
مادرم قلبش درد میکنه،گرمش که میشه بیشتر قلبش دردش میگیره...
سرم رو انداختم پایین...
اشکم دراومد....
گفت عمو یعنی من الان بگم خلصنا من النار
خدا فقط من رو از آتیش جهنم دور میکنه؟؟
از گرما تو چادر دور نمیکنه؟؟؟
آخه من مامانم رو خیلی دوست دارم
چیزیش بشه من میمیرم...
میخواستم داد بزنم آهای ملت بی معرفت
این بچه اینجا نشسته شما یه بسته از آدامس ازش بخرید از گرمای تو چادر خلاص شه
بعد شما قران بالا سرتون گرفتید و خلصنا من النار میگید
آهای ملت بی معرفت...
خلصنا من النار اینجاست،الهی العفو اینجا نشسته..‌‌
یه بسته آدامس بهم داد گفت بیا عمو این آدامس رو من بهت میدم چون تنها کسی بودی که حاضر شدی باهام صحبت کنی..‌
همینجوری اشک ریختم و رفتم سمت خونه و کیف پولم رو برداشتم و دوباره رفتم سمت مسجد....
اما هر چی گشتم دختر بچه نبود...
به آسمون نگاه کردم
چشام پر اشک شد...
گفتم الهی العفو...
الهی العفو...
الهی العفو..‌‌
خدایا من بی معرفت رو ببخش....
آدامس رو باز کردم و گذاشتم دهنم...
مزه درد میداد....
مزه بغض میداد....
مزه اشک میداد...
منبعwww.wisgoon.com


بازدید : 1681امتیاز :3

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به علی ناصری،شاعران جوان ایرانی،علی ناصری شاعر،اشعارعاشقانه جدید است.