تیک تاک ساعت های قلبم

چهارشنبه 2 خرداد 1397
0:26
www.Alinaseri.ir

-ارام ...ارام

صدای مادرم می امد . ای کاش می دانست دخترش اکنون در گوشه ای از اتاق خانه دارد نفس نفس میزند .

قلبم را گرفتم و فشار دادم . دردش هر لحظه بیشتر میشد.مادرم در اتاقم را باز کرد چهره ی خندانش به یکباره تلخ شد وباترس به سمتم امد و سرم را در اغوشش قرار داد و با تلفن همراهش اورژانس و پدرم را خبر کرد . زمزمه کردم- قر...ص ... ق...رص ...ق..لبم

با سرعت از اتاق خارج شد و پریشان به داخل اتاق امد و گفت :مادر قرصات تموم شده چیکار کنم؟؟؟

دیگر چیزی نشنیدم .. کم کم بدنم داشت سست و سست تر میشد . مادرم پریشان بر روی زمین نشست و گریه را سر داد میخواستم تصلی اش بدهم اما یک نفر را لازم داشتم تا خودم را تصلی دهد .

هنوز چند دقیقه نگذشته بود که مادرم سریعا به سمت درب خانه رفت . دیگر نفهمیدم چه شد بعد از رفتن مادرم چشمانم به روی هم افتاد و بعد همه جا تیره شد .

*.*.*

- فاطمه بس میکنی یانه ؟حال ارام خوبه توکه میدونستی بعد از پیوند قلب ممکنه که همچین اتفاقی بیفته پس انقدر بیتابی نکن خانومم.

-محمد میگم کم مونده بود دخترمون بمیره میفهمی؟

- بسه فاطمه بسه خودم میدونم وضعیتمون رو بس کن

چقدراین لحظات سخت بود برایم .!لحظاتی که مادرم بی تابی میکرد برای دختری که دیگر امیدی برای زنده ماندنش نبود و پدری که اورا ارام میکرد اما شب بیداری هایش نشانه از ناارامی های خودش بود و منی که از خودم بدم می امد به خاطر دیدن چنین غم ها و نگرانی های این دو فرشته زندگی ام که دلیل زندگی کردن من بودند . با وارد شدن دکتر امیدی مادرم و پدرم ساکت شدند و من هم چشمانم را باز کردم . دوهفته پیش را به خاطر اوردم که دکتر امیدی را قسم دادم که حقیقت را اگر به پدر و مادرم نمیگوید به من بگوید تا حد عقل استفاده را در این لحظات بکنم و حرف او فقط یک کلمه بود "متاسفم دخترم"

دوستان مطالب هر روز بروز میشن من سعی میکنم هرروز مطالب رو بروز کنم ( حنانه صمدی)

منبع:hananehsamady16.avablog.ir


[ بازدید : 1112 ] [ امتیاز : 3
]

مطالب مرتبط

نام :
ایمیل :
آدرس وب سایت :
متن :
:) :( ;) :D ;)) :X :? :P :* =(( :O @};- :B /:) =D> :S
کد امنیتی : ریست تصویر