مطالب وجملات علمی،آموزنده،داستان و... خیلی قشنگ

سه شنبه 18 اسفند 1394
10:58
www.Alinaseri.ir



هروقت تونستی به کسی آرامش بدی یعنــی توعـاشـقــــی
عـشـقـی کـه ارامـش مـعــشـوقـشــو بــگــیــره
عشــق نــیــست
خــودخــواهــیــه ، خــودخـــواهــی...


علم روانشناسی میگه:

وقتی یک نفر خیلی میخندد..حتی برای چیزهای احمقانه و پیش پا افتاده ..
بدانید او از درون عمیقا غمگین است!!

اگر یک نفر خیلی میخوابد.. بدانید "تنهاست"

اگر یک نفر کم حرف میزند..سریع حرفش را میگوید و دوباره سکوت میکند.. ب
دانید "رازی" در سینه دارد

وقتی یک نفر نمیتواند گریه کند بدانید "ضعیف" است
وقتی یک نفر با یک روال غیر عادی و زیاد غذا میخورد بدانید" تحت تنش " است
وقتی یک نفر برای چیزهای کوچک گریه میکند"معصوم"است
اما..
وقتی یک نفر به خاطر چیزهای کوچک"عصبانی" میشود
یعنی درگیر "دوست داشتن از "ته قلب" است.

ده جمله زیبا


‏) ﺍﺯ ﺯﺷﺖ ﺭﻭﯾﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:
ﺁﻧﺮﻭﺯ ﮐﻪ ﺟﻤﺎﻝ ﭘﺨﺶ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ ﮐﺠﺎ ﺑﻮﺩﯼ؟
ﮔﻔﺖ : ﺩﺭ ﺻﻒ ﮐﻤﺎﻝ
.
۲ ‏) ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻧﻤﯿﺰﻧﺪ ﻋﻠﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻟﺒﺎﻥ ﺑﺴﺘﻪ ﺧﻮﺩ
ﺟﺴﺘﺠﻮ ﮐﻦ
.
۳ ‏)ﻣﺸﮑﻠﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭘﻮﻝ ﺣﻞ ﺷﻮﺩ ، ﻣﺸﮑﻞ ﻧﯿﺴﺖ ، ﻫﺰﯾﻨﻪ ﺍﺳﺖ !
.
۴ ‏) ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺭﻓﯿﻖ ﭘﺎ ﺑﺮﻫﻨﻪ ﻫﺎ ﺑﺎﺵ ، ﭼﻮﻥ ﻫﯿﭻ ﺭﯾﮕﯽ ﺑﻪ ﮐﻔﺸﺸﺎﻥ
ﻧﯿﺴﺖ !!
.
۵ ‏) ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻓﻘﺮ، ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺤﺒﺖ ﺭﺍ ﮔﺪﺍﯾﯽ ﻣﮑﻦ
ﻭ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺛﺮﻭﺕ ﻫﺮﮔﺰ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺧﺮﯾﺪﺍﺭﯼ ﻧﮑﻦ !
.
۶ ‏) ﻫﺮ ﮐﺲ ﺳﺎﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ، ﺍﻣﺎ ﻣﻬﻢ ﺷﻤﺎ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ
ﻫﺮ ﺳﺎﺯﯼ ﻧﺮﻗﺼﯿﺪ
.
۷ ‏) ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﮐﻮﻩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﮐﺴﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ
ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻦ ﺳﻨﮓ ﺭﯾﺰﻩ ﻫﺎ ﮐﺮﺩ
.
۸ ‏)ﺷﺠﺎﻋﺖ ﯾﻌﻨﯽ : ﺑﺘﺮﺱ ، ﺑﻠﺮﺯ ، ﻭﻟﯽ ﯾﮏ ﻗﺪﻡ ﺑﺮﺩﺍﺭ
‏) ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﺷﺪﯼ ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻫﻤﻪ ﺭﻭ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﺮﺩﻩ ، ﺗﺎ ﺧﻮﺩﺕ
ﺑﺎﺷﯽ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ
.
۱۰ ‏) ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﻪ ﮐﻪ :
ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﯽ . ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺩﺍﺭ ﺑﻮﺩ
ﻣﯿﺨﻨﺪﯼ ... .


شیوانا مردآهنگر
زن خانه وقتی بسته های غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویی از همسرش و گفت :
ای کاش همه مثل شما اهل معرفت و جوانمردی بودند. شوهر من آهنگری بود ، که از روی بی عقلی دست راست و نصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگری از دست داد
و مدتی بعد از سوختگی علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود.
وقتی هنوز مریض و بی حال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش با او صحبت کردم ولی به جای اینکه دوباره سر کار آهنگری برود می گفت که دیگر با این بدنش چنین کاری از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود .
من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمی خورد ، برادرانم را صدا زدم و با کمک آنها او از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لا اقل خرج اضافی او را تحمل نکنیم .
با رفتن او، بقیه هم وقتی فهمیدن وضع ما خراب شده از ما فاصله گرفتن و امروز که شما این بسته های غذا و پول را برایمان آوردید ما به شدت به آنها نیاز داشتیم .
ای کاش همه انسانها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند!
شیوانا تبسمی کرد و گفت :
حقیقتش من این بسته ها را نفرستادم . یک فروشنده دوره گرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا نه !!؟ همین!
شیوانا این را گفت و از زن خداحافظی کرد تا برود در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد : راستی یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده دوره گردهم سوخته بود
----------------------------------------------------------
تحلیل تاریخی
سرزمین ﺁﺭﻳﺎﻳﯽ ﺍﺯ ﺩﻭ ﻗﻮﻡ ﺑﻮﺟﻮﺩ ﺁﻣﺪﻩ :
-1 ﻣﺎﺩﻫﺎ
-2 ﭘﺎﺭﺕ ﻫﺎ
ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺩﻟﻴﻞ، ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺍﻳﻦ ﺳﺮﺯﻣﻴﻦ ﯾﺎ ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﻣﺎﺩﯼ ﺣﻞ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻭ ﻳﺎ ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﭘﺎﺭﺗﯽ !...
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﻧﯿﺰ ﻣﺮﺩﻡ ﺳﻪ ﮔﺮﻭﻩ ﺷﺪﻧﺪ :
-1 ﺍﺷﮑﺎﻧﻴﺎﻥ : ﺁﻧﺎﻧﮑﻪ ﺩﺭﻣﺮﺍﺳﻢ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭﻯ ﺷﺮﮐﺖ ﻣﻴﮑﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺷﮏ ﻣﻴﺮﻳﺰﻧﺪ !
.2 ﺳﺎﻣﺎﻧﻴﺎﻥ : ﺁﻧﺎﻧﮑﻪ ﻣﻴﻠﻴﺎﺭﺩﻯ ﺑﺮﺩﻧﺪ، ﺧﻮﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺳﺮ ﻭ ﺳﺎﻣﺎﻥ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ !
.3 ﺻﻔﻮﯾﺎﻥ : ﺍﻣﺜﺎﻝ ﻣﻦ ﻭ ﺷﻤﺎ ﮐﻪ .ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺩﺭﺻﻒ ﻣﺮﻍ ﻭ ﺗﺎﻳﺪ ﻭﺗﺨﻢ ﻣﺮﻍ ﻭ ﻏﯿﺮﻩ ﻫﺴﺘﯿﻢ !!
؟
ﺗﺎ ﺗﺤﻠﯿﻞ ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ ﺑﻌﺪﯼ ﺑﺪﺭﻭﺩ
چهل روز
چقد طول میکشه تا این فقر تموم شه بابا ؟
* چهل روز پسرم
* یعنی بعد چهل روز پولدار میشیم بابا ؟
* نه پسرم بهش عادت می کنیم ...



سلامتی پسری که ...
با چشم های خیس وارد ساندویچــــی بغل
"تالارعروسـی" شد و گفت: ...
امشب عروسی " عشقمه " بنـدری بذار




قوانینی که نیوتن از قلم انداخت !!!
قانون صف:
اگر شما از یک صف به صف دیگری رفتید، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد.
قانون تلفن:
اگر شما شماره‌ای را اشتباه گرفتید، آن شماره هیچگاه اشغال نخواهد بود.
قانون تعمیر:
بعد از این که دست‌تان حسابی گریسی شد، بینی شما شروع به خارش خواهد کرد.
قانون کارگاه:
اگر چیزی از دست‌تان افتاد، قطعاً به پرت‌ترین گوشه ممکن خواهد خزید.
قانون معذوریت:
اگر بهانه‌تان پیش رئیس برای دیر آمدن پنچر شدن ماشین‌تان باشد، روز بعد واقعاً به خاطر پنچر شدن ماشین‌تان، دیرتان خواهد شد.
قانون حمام:
وقتی که خوب زیر دوش خیس خوردید تلفن شما زنگ خواهد زد.
قانون روبرو شدن:
احتمال روبرو شدن با یک آشنا وقتی که با کسی هستید که مایل نیستید با او دیده شوید افزایش می یابد.
قانون نتیجه:
وقتی می‌خواهید به کسی ثابت کنید که یک ماشین کار نمی کند، کار خواهد کرد.
قانون بیومکانیک:
نسبت خارش هر نقطه از بدن با میزان دسترسی آن نقطه نسبت عکس دارد
---------------------------------------
متاسفم

متاسفم برای جامعه بشریت

جامعه ای که میگوید:

پسری که پول ندارد

و دختری که زیبا نیست

حق عاشق شدن ندارن

بعضی ها
بعضیام مثه هندزفــری میمونن،
هارت و پورتشون فقط توگــوش ماست
وگرنه واسه بقیه صدای پشــه هم نیستن . . .

حکایت شیری که عاشق آهوشد
شیر نری دلباخته‏ی آهوی ماده شد.
شیر نگران معشوق بود و می‏ترسید بوسیله‏ حیوانات دیگر دریده شود.
از دور مواظبش بود…
پس چشم از آهو برنداشت تا یک بار که از دور او را می نگریست،
شیری را دید که به آهو حمله کرد. فوری از جا پرید و جلو آمد.
دید ماده شیری است. چقدر زیبا بود، ...
گردنی مانند مخمل سرخ و بدنی زیبا و طناز داشت.
با خود گفت: حتما گرسنه است. همان جا ایستاد و مجذوب زیبایی ماده شیر شد.
و هرگز ندید و هرگز نفهمید که آهو خورده شد…

دختروپیرمرد
فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی .
پیرمرد از دختر پرسید :

- غمگینی؟
- نه .
- مطمئنی ؟
- نه .
- چرا گریه می کنی ؟
- دوستام منو دوست ندارن .
- چرا ؟
- جون قشنگ نیستم .
- قبلا اینو به تو گفتن ؟
- نه .
- ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم .
- راست می گی ؟
- از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد شاد.
چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کیفش را باز کرد ؛ عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت !!!


داستان قشنگ
ﻣﻌﻠﻢ سر كلاس فارسي ﺍﺳﻢ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ کرﺩ. ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﭘﺎی ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻓﺖ. ﻣﻌﻠم گفت:ﺷﻌﺮ بنی ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ.
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺷﺮﻭﻉ کرﺩ:
بنی ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎی یکدیگرﻧﺪ که ﺩﺭ ﺁﻓﺮینش ﺯ یک ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ
ﭼﻮ ﻋﻀﻮی ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ
ﺑﻪ ﺍینجا که ﺭسید ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ. ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: بقیه ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ!
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: یادم نمی آید.ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: یعنی چی؟ این ﺷﻌﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺘﻮﺍنستی ﺣﻔﻆ کنی؟!
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: ﺁخه مشکل ﺩﺍﺷﺘﻢ. ﻣﺎﺩﺭﻡ مریض ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺷﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ، ﭘﺪﺭﻡ ﺳﺨﺖ کار می کند ﺍﻣﺎ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﺎﻻﺳﺖ، ﻣﻦ باید کارهای ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﻢ ﻭ ﻫﻮﺍی ﺧﻮﺍﻫﺮ برادرهایم ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ، ببخشید.
ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: «ببخشید! همین؟! مشکل ﺩﺍﺭی که ﺩﺍﺭی، باید ﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﺣﻔﻆ می کردی. مشکلات ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﺮﺑﻮﻁ نمیشه!»
ﺩﺭ این ﻟﺤﻈﻪ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ:

ﺗﻮ که ﻣﺤﻨﺖ دیگران بی غمی نشاید که ﻧﺎﻣﺖ ﻧﻬﻨﺪ آدمی
......


داستان جالب یک خانم باهوش
یه روز یه زن و مرد ماشینشون تصادف ناجوری میکنه و هر دو ماشین به شدت داغون میشه، ولی هر دو نفر سالم میمونن.
وقتی که از ماشینشون پیاده میشن و صحنه تصادف رو میبینن، مرد میگه:
- ببین چیکار کردی خانم! ماشینم داغون شده!
- آه چه جالب، شما یه مرد هستید!
مرد با تعجب میگه:
- بله، چطور مگه؟
- چقدر عجیب! همه چیز داغون شده ولی ما دو نفر کاملاً سالم هستیم!
- منظورتون چیه؟
- این باید نشونه ای از طرف خدا باشه که اینجوری با هم ملاقات کنیم و آشنا بشیم!
مرد با هیجان زیادی میگه:
- اوه بله، کاملاً موافقم! این حتماً نشونه خوبیه!
زن دوباره نگاهی به ماشین میکنه و میگه:
- یه معجزه دیگه! ماشین من کاملاً داغون شده ولی این بطری مشروب کاملاً سالمه! این یعنی باید این آشنایی رو جشن بگیریم!
- بله بله، حتماً همینطوره! کاملاً موافقم!
زن در بطری رو باز میکنه و به طرف مرد تعارف میکنه، مرد هم بطری رو تا نصف سر میکشه و برمیگردونه به زن.
ولی زن در بطری رو میبنده و دوباره برمیگردونه به مرد! مرد با تعجب میگه:
- مگه شما نمینوشین؟
زن با شیطنت خاصی میگه:
- نه عزیزم، فکر کنم الان بهتره منتظر پلیس باشیم!!!

حقایق جالبی از زندگی

حداقل پنج نفر در این دنیا هستند که به حدی تو را دوست دارند، که حاضرند برایت بمیرند


حداقل پانزده نفر در این دنیا هستند که تو را به یک نحوی دوست دارند


تنها دلیلی که باعث میشود یک نفر از تو متنفر باشد، اینست که می‌خواهد دقیقاً مثل تو باشد


یک لبخند از طرف تو میتواند موجب شادی کسی شود،
حتی کسانی که ممکن است تو را دوست نداشته باشند


هر شب، یک نفر قبل از اینکه به خواب برود به تو فکر می‌کند


تو در نوع خود استثنایی و بی‌نظیر هستی


یک نفر تو را دوست دارد، که حتی از وجودش بی‌اطلاع هستی
وقتی بزرگترین اشتباهات زندگیت را انجام می‌دهی ممکن است منجر به اتفاق خوبی شود

وقتی خیال می‌کنی که دنیا به تو پشت کرده، یه خرده فکر کن،
شاید این تو هستی که پشت به دنیا کرده‌ای


همیشه احساست را نسبت به دیگران برای آنها بیان کن،
وقتی آنها از احساست نسبت به خود آگاه می‌شوند احساس بهتری خواهی داشت

وقتی دوستان فوق‌العاده‌ای داشتی به آنها فرصت بده تا متوجه شوند که فوق‌العاده هستند.

مردیعنی

این متن یکی از دوستانه که میگه:
در ذهن زنانه من،
مرد یعنی بوسه ای از روی دوست داشتن، بدون اندکی شرم...
مرد یعنی کوه بودن، پر از سخاوت، پر از حیای مردانه...
کاش در واقعیت هم همینطور بود...


عشق


عشق آدم را داغ میکند،
دوست داشتن آدم را پخته!
هر داغی یک روز سرد میشود،
ولی هیچ پخته ای دیگر خام نمیکند


عشق


عشق لذّتی اغلب مثبت است که موضوع آن زیبایی است، همچنین احساسی عمیق،
علاقه‌ای لطیف و یا جاذبه‌ای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد
و می‌تواند در حوزه‌هایی غیر قابل تصور ظهور کند.
عشق و احساس شدید دوست داشتن، معانی زیادی را در بر دارد.
در بعضی از مواقع، عشق بیش از حد می‌تواند شکلی تند و غیر عادی به خود بگیرد
که گاه زیان آور و خطرناک است و گاه احساس شادی و خوشبختی می‌باشد.
اما در کل عشق باور و احساسی عمیق و لطیف است که با حس صلح‌دوستی
و انسانیت در تطابق است. عشق نوعی احساس عمیق و عاطفه در مورد دیگران
یا جذابیت بی انتها برای دیگران است. در واقع عشق را می‌توان یک احساس ژرف
و غیر قابل توصیف انسانی دانست که فرد آنرا در یک رابطه دوطرفه با دیگری تقسیم می‌کند
. با این وجود کلمه «عشق» در شرایط مختلف معانی مختلفی را بازگو می‌کند: علاوه بر عشق رمانتیک
که آمیخته‌ای از احساسات و میل جنسی است، انواع دیگر عشق مانند عشق عرفانی و عشق افلاطونی،
عشق مذهبی، عشق به خانواده را نیز می‌توان متصور شد، درواقع این کلمه را می‌توان در مورد
علاقه به هر چیز دوست داشتنی و فرح بخش، مانند فعالیت‌های مختلف و انواع غذا به کار برد
توصیه هایی برای از بین رفتن ترس از موفقیت

به این توصیه ها برای از بین رفتن ترس از موفقیت توجه کنید:
1) بزرگترین گناه ترس است،به خصوص ترس از موفقیت

2)نقاط قوت خود و دیگران را تقویت کنید

3)فکر خود را برای کارهایی که انجام میدهید تقویت کنید

4)میل خود را برای کاری که انجام میدهید تقویت کنید

5)شانه خالی نکنید،دست روی دست نگذارید،از مسئولیت نترسید و اولین قدم را بردارید

6)برای خود ارزش بیشتری قائل شوید و خودتان را دوست بدارید

7)همیشه به خود بگویید خطر دست روی دست گذاشتن، از شکست خوردن بیشتر است

_________________________________________

اون لحظه که گفتی یکی بهتر از تو رو پیدا کردم
یاد اون روزایی افتادم که به صدتا بهتر از تو
می گفتم من بهترینو دارم
.
.
.
به من می گفت:انقدر دوستت دارم که اگه بیمیر...میمیرم..
باورم نمی شد...فقط یک امتحات ساده گفتم:بمیر
سالهاست در تنهایی پژمرده ام کاش امتحانش نمی کردم
.
.
.
عشق مثل اب میمونه می تونی اونو تو دستت قایمش کنی
اخرش یه روز دست تو باز می کنی میبینی نیست
قطره قطره چکید بی اینکه تو بفهمی اما دستت پر از خاطرست...

جمله درمورد دوست داشتن مادر

مادرم
سرم را نه ظلم میتوان خم کند،نه مرگ،
نه ترس سرم فقط برای بوسیدن دستهای تو خم میشود
مادرم...

ساده که باشی
همه چیز خوب میشه
خودت
غمت
مشکلت
غصه ات
هوای شهرت
آدمهای اطرافت
حتی دشمنت
یک آدم ساده که باشی
برایت فرقی نمیکند که تجمل چیست
که قیمت تویوتا لندکروز چند است
فلان بنز آخرین مدل ، چند ایربگ دارد
مهم نیست
نیاوران کجاست
شریعتی و پاسداران و فرشته و الهیه
کدام حوالی اند
رستوران چینی ها
گرانترین غذایش چیست
ساده که باشی
همیشه در جیبت شکلات پیدا میشود
همیشه لبخند بر لب داری
بر روی جدولهای کنار خیابان راه میری
زیر باران ، دهانت را باز میکنی و قطره قطره مینوشی
آدم برفی که درست میکنی
شال گردنت را به او میبخشی
ساده که باشی
همین که بدانی بربری و لواش چند است
کفایت میکند
نیازی به غذای چینی نیست
آبگوشت هم خوب است
ساده که باشی
آدمهای ساده را دوست داری که
بوی ناب آدم میدهند
___________________________
متن قشنگ

هنوز نفس میکشم،

غریبه نیستم، نفس‌هایم را خفه نکنید،

بر سرم حجاب مالکیت ...نکشید،

عروسک نیستم...

طاقچه‌ای هم نیست که بر سر آن بنشینم که نگاهم کنید...

بازی‌های بی‌ محتوای زن و مرد تمام شد...

اگر پا به پا نمیایی‌...

دست به دستم نکن...

دوستم داشته باش برای آنچه که هستم،

نه آنچه که تو می خواهی
-------------------------------------
فقط من
همیشه در ریاضیات ضعیف بودم

سالهاست

دارم حساب میکنم

چگونه من بعلاوه تو

شد فقط من
-------------------------------------------
حقیقت تلخ

هیسسسسسسسسسس...! میخوام چند ﺟﻤﻠﻪ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻟﻢ بگم
...................... اﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﮔﺬﺷﺖ، ﻭﺍﺳﻪ ﻣﻦ ﺩﺭﮔﺬﺷﺖ
! ﺭﻭﺣﺶ ﺷﺎﺩ ﻭ ﯾﺎﺩﺵ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ
……………………!! ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﻢ ﯾﺦ ﮐﺮﺩ،
ﺩﺳﺘﺎﻥ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻧﮕﯿﺮﻡ!ﺟﯿﺐ ﻫﺎﯾﻢ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺗﺮﻧﺪ .…………....
ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻧﮕﺎﻫﻤﻮ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﮕﯿﺮ! ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﻡ ﻣﯽ ﻧﮕﺮﻡ
……….............! ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ؟ ﺣﺮﻑ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺎﺭﻩ، ﭘﻮﻝ ﭘﻮﻝ ﻣﯿﺎﺭﻩ،
ﺧﻮﺍﺏ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﯿﺎﺭﻩ؛ ﻭﻟﯽ ﻣﺤﺒﺖ " ﺧﯿﺎﻧﺖ" ﻣﯿﺎﺭﻩ
! ……………………… ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﻯ ﮐﻪ ﺭﻓﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﺮﻭﺩ
ﻫﻮﺍﻯ ﺳﺮﺩ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺍﺳﺖ ﻫﻮﺍﻯ ﺩﯾﮕﺮﻯ ﺩﺭﺳﺮ ﺩﺍﺭﺩ!!! ……………………
ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻧﻤﯽ ﺑﺮﺩ ! ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﻫﺎﯼ ﺳﺮﺩ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ..................!

ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﯾﻪ ﻃﺮﻓﻪ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﺪ؛
ﺑﺎﺯ ﭼﭗ ﻭ ﺭﺍﺳﺘﻢ ﻭ ﻣﯽ ﭘﺎﻡ !.... ﭼﻮﻥ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺖ ﺧﻮﺭﺩﻡ،
ﻫﻢ ﺍﺯ ﺩﺷﻤﻦ...

ﺑﻌﻀﯽ ﺯﺧﻤﻬﺎ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ
ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺻﺒﺢ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﺎﻧﺴﻤﺎﻧﺶ ﺭﻭ ﺑﺎﺯﮐﻨﯽ ﻭ ﺭﻭﺵ ﻧﻤﮏ ﺑﭙﺎﺷﯽ
ﺗﺎ ﯾﺎﺩﺕ ﻧﺮﻩ ﺩﯾﮕﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻣﺎ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ…

ﮐﺎﺵ ﻫﻤﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻦ ﺩﻝ ﺑﺴﺘﻦ ﺑﻪ ﮐﻼﻏﯽ ﮐﻪ " ﺩﻝ" ﺩﺍﺭﺩ،ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ "ﻃﺎﻭﺳﯽ ﮐﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ" ﺩارد

کلاس فلسفه

یه روز استاد فلسفه میاد سر کلاس و به دانشجوهاش میگه:
امروز میخوام ازتون امتحان بگیرم ببینم درس هایی رو که تا حالا بهتون دادم خوب یاد گرفتین یا نه....؟
بعد یه صندلی میاره و میزاره جلوی کلاس و به دانشجوهاش میگه:
با توجه به مطالبی که تا به امروز بهتون درس دادم ثابت کنید که این صندلی وجود نداره....!
دانشجوها به هم نگاه کردن و شروع کردن به نوشتن روی برگه
بعد از چند لحظه یکی از دانشجوها برگشو داد و از کلاس خارج شد
روزی که نمره ها اعلام شده بود، بالاترین نمره رو همون دانشجو گرفته بود،
اون فقط روی برگه اش نوشته بود:
کدوم صندلی؟

.....

ﮐﺴﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻭﻝ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﮕﻦ ﺑﯽ ﺍﺣﺴـﺎﺱ

ﻫﻤﻮﻥ ﻟﻌﻨﺘﯽ ﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻦ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﮐﺮﺩﻥ ,

ﺁﺧﺮﺵ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﮕﻦ ﯾﻪ ﮐﻢ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﺑﺎﺵ....

کوروش کبیر

ﮐﻮﺭﻭﺵ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﻭ ﻧﺒﻮﺩﻥ

ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ , ﻫﻤﻪ ﺍﺵ ﺭﻧﺞ ﺍﺳﺖ !.. ﭘﺲ

ﺍﮔﺮ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺧﻮﺩ ﻧﯿﺎﻓﺘﯽ ﻣﺜﻞ ﺧﺪﺍ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎﺵ

چهارجمله زیبا

خدایا تو خیلی بزرگی و من خیلی کوچک… عجیب اینست که تو به این بزرگی، من به این کوچکی را هیچگاه فراموش نمی کنی، اما من به این کوچکی، تو به این بزرگی را گاهی فراموش می کنم…!
——————————————-
اینجــــا ، عشــــق قنـــــدیـــــل می بنـــــدد ، بــــا ایـــن واژه هــــای یــــخ زده ! نگفتـــــه بــــودی،دمـــــای،نبـــــودَنتـــــ زیــــرصفــــر استـــــ ...
——————————————-
ﺯﺧــــــﻢ ﻫــﺎیت را ﭘﻨﻬــــان ﮐــﻦ ..!! ﺍﯾﻨﺠــﺎ ﻣـــﺮﺩﻡ ! ﺯﯾــﺎﺩﯼ ﺑـﺎ ﻧـﻤـــﮏ ﺷـــﺪﻥ …
——————————————-
در عجبم….!! راننده نیستم…..!! اما هر کس به من میرسد….. مسافر است….!!!
——————————————-
مــی دانـــی اگـــر هنوز هم تو را آرزو می کنم برای بـی آرزو بودن من نیستـــ !! شــایـــــد آرزویــی زیبـــاتــر از تـــ ــــو ســراغ ندارم

وکیل خسیس

مسئولین یک مؤسسه خیریه متوجه شدند که وکیل پولداری در شهرشان زندگی می‌کند و تا کنون حتی یک ریال هم به خیریه کمک نکرده است. پس یکی از افرادشان را نزد او فرستادند..
مسئول خیریه: آقای وکیل ما در مورد شما تحقیق کردیم و متوجه شدیم که الحمدالله از درآمد بسیار خوبی برخوردارید ولی تا کنون هیچ کمکی به خیریه نکرده‌اید. نمی‌خواهید در این امر خیر شرکت کنید؟

وکیل: آیا شما در تحقیقاتی که در مورد من کردید متوجه شدید که مادرم بعد از یک بیماری طولانی سه ساله، هفته پیش درگذشت و در طول آن سه سال، حقوق بازنشستگی‌اش کفاف مخارج سنگین درمانش را نمی‌کرد؟ زود قضاوت کردید؟
مسئول خیریه: (با کمی شرمندگی) نه، نمی‌دانستم. خیلی تسلیت می‌گویم.
وکیل: آیا در تحقیقاتی که در مورد من کردید فهمیدید که برادرم در جنگ هر دو پایش را از دست داده و دیگر نمی‌تواند کار کند و زن و 5 بچه دارد و سالهاست که خانه نشین است و نمی‌تواند از پس مخارج زندگیش برآید؟زود قضاوت کردید؟
مسئول خیریه: (با شرمندگی بیشتر) نه . نمی‌دانستم. چه گرفتاری بزرگی ...
وکیل: آیا در تحقیقاتتان متوجه شدید که خواهرم سالهاست که در یک بیمارستان روانی است و چون بیمه نیست در تنگنای شدیدی برای تأمین هزینه‌های درمانش قرار دارد؟ زود قضاوت کردید؟
مسئول خیریه که کاملاً شرمنده شده بود گفت: ببخشید. نمی‌دانستم اینهمه گرفتاری دارید ...
وکیل: خوب. حالا وقتی من به اینها یک ریال کمک نکرده‌ام شما چطور انتظار دارید به خیریه شما کمک کنم؟
باز هم زود قضاوت کردید؟؟؟؟

اعترافات خنده دار


داشتم در گوشی با نامزدم صحبت می کردم ، یهو داداشم صدام کرد، منم به نامزدم گفتم یه لحظه گوشی رو نگه دار !
اعتراف میکنم وقتی ۴ساله بودم یه اسکناس ۱۰۰تومانی داشتم،داداش بزرگم که ۲سال از من بزرگتر بود پول نداشت منم اسکناسه رو از وسط نصف کردم و نصفشو بهش دادم گفتم حالا هر دو ۵۰ تومان پول داریم بریم بستنی بخریم، باهم رفتیم مغازه و هرکدوم پول خودمونو تا زده بودیم که فروشنده مغازه که پیرمرد بود چشماش خوب نمیدید نفهمه پولامون نصفه و هرکدوم بستنی خریدیم و خوشحال برگشتیم خونه و واسه مامان تعریف کردیم، مامان خندید و گفت خب چرا پولو نصف کردین،باهم میرفتین اکناس صدتمانی رو میدادین ۲تا بستنی میخریدین


داستان های قشنگ از صداقت
دوسش دارم! بهم گفت سرتق بازی در نیار اون تورو ترجیح میده به یکی که کلی ثروت داره ؟!
چیزی نداشتم بگم... گفت چقد بهت بدم کنار میکشی؟ علاوه بر اون یه شغل خوبم واست پیدا
میکنم!؟ چی میگی!؟ 10 میلیون خوبه!؟
گفتم آقا من دوسش دارم!
گفت 50 میلیون!؟
گفتم چرا متوجه نیستی!؟
گفت 100!؟
گفتم بیخیال!؟
گفت 200؟!
گفتم لطفا نگه دارید!
گفت یک میلیارد!؟
گفتم به جای این حرفا و سنگ انداحتن شما که اینهمه پول داری زندگی من و اون رو خراب نکن چند تا زندگی رو بساز
گفت یعنی یک میلیاردم کمه!؟
گفتم 10 میلیونم زیاده ولی من عشقم رو نمیفروشم...
گفت شاید اون تورو یه یک میلیارد بفروشه...
چیزی نداشتم بگم...
گفت پیاده نشو لااقل یه قهوه مهمون من باش
گفتم مچکرم پیاده میشم
اصرار کرد
قبول کردم
وقتی به کافی شاپ رسدیم پیاده شدیم مرد دستشو رو شونم گذاشت و منو به داخل راهنمایی کرد...
وقتی که جلوتر رفتم با کمال تعجب دیدم مریم سرمیزنشسته
گفت سلام پدر!!!
اون مرده پدرش بود ...
خندید و گفت با پسر خوبی آشنا شدی از تهه دلش دوستت داره
امیدوارم خوشبخت بشین...


طنز آفرینش

خداوند ” خــر ” را آفرید! و به او گفت:تو بار خواهی برد؛ از عقل بی بهره خواهی بود؛و همواره بر پشت تو باری سنگین خواهد بود؛و ۵۰سال عمر خواهی کرد!
” خــــر” به خداوند پاسخ داد: حداوندا؛من میخواهم خر باشم؛اما ۵۰سال برای عمرم طولانی است.. عمر مرا ۲۰سال کن.
و خداوند آرزوی “خـــر” را براورده کرد.
خداوند ” ســـگ” را آفرید! و به او گفت: تو نگهبان خانه انسان خواهی شد؛بهترین و وفادارترین یار انسان..و ۳۰سال عمر خواهی کرد!
“ســــــگ” جواب داد: خداوندا! عمر مرا ۱۵سال کن. و خدا آرزوی سگ را هم براورده کرد.
خداوند “میـــمون”را آفرید! و به او گفت: تو از این جا به آنجا میپری؛ برای دیگران شکلک در می آوری تا سرگرم شوند؛تو ۲۰سال عمر میکنی!
“میــــمون”جواب داد:خداوندا ۲۰سال عمری طولانیست.. مرا ۱۰سال کافی است! و خداوند آرزوی میمون را نیز براورده کرد..
و سرانجام!خداوند ” انــــسان” را آفرید!و به او گفت: تو سروریِ همه موجودات زمین را در دست میگیری و بر تمام جهان مسلط میشوی؛ و ۲۰سال عمر میکنی!
“انــــــسان” به خداوند گفت: سرورم؛ ۲۰سال برای من خیلی کم است!!
آن ۳۰سالی که خر نخواست؛ آن ۱۵سالی که سگ نخواست؛آن ۱۰سالی که میمون نخواست زندگی کند؛ به من بده!! و خدا آرزوی انسان را براورده کرد!
از آن زمان تا کنون؛ انسان فقط ۲۰سال مثل انسان زندگی میکند!!
و پس از آن ازدواج میکند و ۳۰سال مثل ” خـــر” کار میکند!
و پس از آنکه فرزندانش بزرگ شدند- ۱۵سال مثل “ســــگ”از خانه ای که در آن زندگی میکند؛ نگهبانی میکند!!
و وقتی پیر شد ۱۰سال مثل “میــــمون” از خانه این پسر به خانه آن دخترش میرود و سعی میکند مثل میمون نوه هایش را سرگرم کند!!

شیوانا دره

روزی شیوانا متوجه شد که باغبان مدرسه خیلی غمگین است
نزد او رفت و علت ناراحتی اش را جویا شد
باغبان گفت :
راستش بعد از ظهرها که کارم اینجا تمام می شود ساعتی نیز در آهنگری پای کوه کار می کنم
وقتی هنگام غروب می خواهم به منزل برگردم هنگام عبور از باریکه ای مشرف به دره جوانی قلدر سرراهم سبز می شود و مرا تهدید می کند که یا پولم را به او بدهم و یا اینکه مرا از دره به پائین پرتاب می کند
من هم که از بلندی می ترسم بلافاصله دسترنجم را به او می دهم و دست خالی به منزل می روم
امروز هم می ترسم باز او سرراهم سبز شود و باز تهدیدم کند که مرا به پائین دره هل دهد
شیوانا با تعجب گفت :
اما تو هم که هیکل و اندامت بد نیست و به اندازه کافی زور بازو برای دفاع از خودت داری
پس تنها امتیاز آن جوان قلدر تهدید تو به هل دادن ته دره است
امروز اگر سراغ ات آمد به او بچسب و رهایش نکن
به او بگو که حاضری ته دره بروی به شرطی که او را هم همراه خودت به ته دره ببری!
مطمئن باش همه چیز حل می شود
روز بعد شیوانا باغبان را دید که خوشحال و شاد مشغول کار است
شیوانا نتیجه را پرسید
مرد باغبان با خنده گفت :
آنچه گفتید را انجام دادم. به محض اینکه به جوان قلدر چسبیدم و به او گفتم که می خواهم او را همراه خودم به ته دره ببرم ، آنچنان به گریه و زاری افتاد که اصلا باورم نمی شد آن لحظه بود که فهمیدم او خودش از دره افتادن بیشتر از من می ترسد
به محض اینکه رهایش کردم مثل باد از من دور شد و حتی پشت سرش را هم نگاه نکرد
شیوانا با لبخند گفت :
همه آنهایی که انسان ها را تهدید می کنند از ابزارهای تهدیدی استفاده می کنند که خودشان بیشتر از آن ابزارها وحشت دارند
هرکس تو را به چیزی تهدید می کند به زبان بی زبانی می گوید که نقطه ضعف خودش همان است
پس از این به بعد هر گاه در معرض تهدیدی قرار گرفتی عین همان تهدید را علیه مهاجم به کار بگیر
می بینی همه چیز خود به خود حل می شود!


چند نکته پندآموز جالب
بیهوده متاز که مقصد خاک است
- هرگز برای خوشبختی امروز و فردا نکن
- نماز وقت خداست انرا به دیگران ندهیم
- هرگاه در اوج قدرت بودی به حباب فکر کن
- هر چه قفس تنگ تر باشد، آزادی شیرین تر خواهد بود
- دروغ مثل برف است که هر چه آنرا بغلتانند بزرگتر می شود
- هرگز از کسی که همیشه با من موافق بود چیزی یاد نگرفتم
- خطا کردن یک کار انسانی است امّا تکرار آن یک کار حیوانیست
- دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن آموخته است
- تنها موقعی حرف بزن كه ارزش سخنت بیش از سكوت كردن باشد
- هیچ زمستانی ماندنی نیست...حتی اگر تمام شبهایش یلدا باشد

- مرد بزرگ، كسی است كه در سینۀ‌خود ، قلبی كودكانه داشته باشد
- سقف آرزوهایت را تا جائی بالا ببر كه بتوانی چراغی به آن نصب كنی
- یادها رفتند و ما هم میرویم از یادها. کی بماند برگ کاهی در میان بادها

میدانی؟...!
به رویت نیاوردم....!
از همان زمانی که جای " تو " به من میگفتی "شما "
فهمیدم
پای "او " در میان است.


یه موقعی هست که هی از خودت میپرسی :

اونم دلش برام تنگ میشه یا نه..
یا همینقدر که دوستش دارم دوستم داره یا نه..
یا اصلا بهم فکر میکنه یا نه؟؟

یه دفعه گوشیت زنگ میخوره ..
وقتی عکسشو روی گوشیت میبینی ......
به جواب همه سوالات میرسی ..

انگار بهترین لحظه دنیاست ..



مادر یعنی جمع همه ی خوبی ها
مادر یعنی صبر و تحمل نه ماه بچه در شکم داشتن
مادر یعنی تحمل درد شدید زایمان
مادر یعنی شب ها تا صبح پای گهواره نخوابیدن
مادر یعنی شیر دادن تا دوسالگی به فرزند
مادر یعنی بوسه ی عشق
مادر یعنی پیر شدن برای درخت شدن نهالش
مادر یعنی عشق
مادر یعنی زندگی
مادر یعنی …..
مادر را نمی توانم توصیف کنم و هیچ کس هم نمی تواند به نظرم
مادر سرشار از واژه های عشق آمیز است و من عاجز ….
مادرم دوستت دارم
بــــــــــه ســــــــــــلامتی هـمه مـــادرا


پسرا تو چند مورد خیلی جذاب میشن :
وقتی عصبی پشت فرمون نشستن
موقع دعوا سر مسائل ناموسی
وقتی سر آبجیشون زور میگن ...
وقتی مامانشونو میبوسن
وقتی واسه تک دوس دخترشون خواستگار میاد و دپرس میشن
وقتی بخاطر فوتبال از کار وزندگی میوفتن
وقتی بهش میگی دپرسم میگه غلط کردی بیا بغلم ببینم
وقتی تو بغلش اشک میریزی با دستاش صورتتو میگیره میگه دیونه تو منو داری ها


عشقولانه


دختر گفت: شنیدم داری إزدواج میکنی؟؟
مبارکه ؛ خوشحال شدم شنیدم.
پسر: ممنون ؛ ایشالله قسمت شما بشه.
دختر: میتونم برای آخرین باری چیزی ازت بخوام؟؟
پسر: چی میخوای؟
دختر: اگه ی روز صاحب ی دختر شدی میشه إسم منو روش بذاری؟
پسر: چرا؟ میخوای هروقت نگاش میکنم یا صداش میکنم درد بکشم؟؟
دختر: نه ؛ آخه دخترآ عاشق باباهاشون میشن. میخوام بفهمی که چقدرعاشقت بودم . . . . .
سلامتی عشق اول زندگیت که نه میتونی بهش زنگ بزنی ؛
نه میتونی بهش فکر نکنی ؛
به سلامتی لبخندی که کمکت میکنه تا برای همه توضیح ندی که حالت داغووووونه . . .


عاشقانه


دختر و پسری با سرعت ۱۲۰ کیلومتر سوار بر موتور بودند: دختر: یواشتر من میترسم.
پسر: نه خوش میگذره. دختر: نه نمی گذره خواهش میکنم خیلی وحشتناکه. پسر: پس بگو دوستم داری
. دختر :باشه باشه دوستت دارم حالا خواهش میکنم آرومتر. پسر: حالا محکم بغلم کن (دختر بغلش کرد
.) پسر: میتونی کلاه ایمنی منو برداری بذاری سرت اذیتم میکنه؟
روزنامه های روز بعد:
موتور سیکلتی با سرعت ۱۲۰ کیلومتر بر ساعت به ساختمانی اصابت کرد، موتور ۲ نفر سر نشین داشت
اما فقط ۱ نفر نجات یافت، حقیقت این بود که اول پسری که سوار موتور بود متوجه شد
ترمز بریده اما نخواست دختر بفهمد در عوض خواست که یک بار دیگر
بشنود دوستش دارد...بسلامتی تمام پسرای با معرفت


عاشقانه


ﺩﺧﺘﺮ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﺳﺎﻧﺤﻪ ﺍﯼ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩ. ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻩ ﺑﻌﺪ،
ﻧﺎﺑﺎﻭﺭﺍﻧﻪ ﻧﺎﻣﺰﺩ ﻭﯼ ﻫﻢ ﮐﻮﺭ ﺷﺪ. ﻣﻮﻋﺪ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﻓﺮﺍ ﺭﺳﯿﺪ.ﻣﺮﺩﻡ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﭼﻪ ﺧﻮﺏ!
ﻋﺮﻭﺱ ﻧﺎﺯﯾﺒﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﮐﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻫﻢ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﺑﺎﺷﺪ. 20 ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ، ﺯﻥ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻓﺖ
. ﻣﺮﺩ ﻋﺼﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ. ﭼﻮﻥ ﺍﻭ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﻧﺒﻮﺩ ... ( ﻧﯿﻢ ﮐﯿﻠﻮ ﺑﺎﺵ ﻭﻟﯽ ﻣﺮﺩ ﺑاش


نامه ای به خدا


روزی کارمند اداره پست وقتی به نامه های با عنوان نامعلوم نگاه میکرد
متوجه نامه ای با این عنوان شد:نامه ای برای خدا
با خود فکر کرد که آن را باز کرده و بخواند در این نامه اینطور نوشته شده بود:
خدایا بیوه زنی 83 ساله هستم که با حقوق ناچیزم زندگانی ام را میگذرانم
دیروز کیف مرا که 100دلار در ان بود دزدیدند این تمام پولی بود که تا پایان
ماه بادی خرج میکردم هفته دیگر عید است و من دونفر از دوستانم را برای
مهمانی دعوت کرده ام اما بدون ان پول نمیتوانم کاری بکنم و کسی را ندارم
که از او قرض بگیرم تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی به من کمک کن...
مرد تصمیم گرفت انرا به اداره ببرد.در اداره همکاران با خواندن ان نامه تصمیم
گرفتند هرکدام مقداری کمک کنند بعد از جست و جو در جیب هایشان 96دلار جمع کردند
و به همان ادرس پیرزن فرستادند...همه کارمندان از اینکه کار خوبی انجام داده بودند
خوش حال بودند تااینکه عید به پایان رسید و دوباره نامه ای از طرف ان ادرس به انها رسید
روی نامه نوشته شده بود نامه ای برای خدا...همه کارمندان جمع شدند تا بخوانند...
مضمون نامه چنین بود:چگونه میتوانم ازکاری که برایم انجام داده ای تشکر کنم...بالطف تو
توانستم عید را پشت سر بگذارم و شامی علی برای دوستانم مهیا کنم و روز خوبی را
پشت سر بگذارم.من به انها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی...البته 4 دلار ان
کم بود که مطمئنم کارمندان اداره پست انرا برداشته اند

----------------------------------------------
زن نصف شب از خواب بیدار میشود ومیبیند
که شوهرش در رختخواب نیست،به دنبال او
به طبقه پایین می رود ،شوهرش در اشپز خانه
نشسته بود در حالی که یک فنجان قهوه هم روبه رویش بود.
درحالی که به دیوار زل زده بود،درفکری عمیق فرورفته بود...
زن اورا دید که اشک هایش را پاک میکرد و قهوه اش را مینوشید.
زن درحالی که وارد اشپزخانه میشد ارام زمزمه کرد: چی شده عزیزم؟
چرا این موقع شب اینجانشستی؟شوهرش نگاهش را از قهوه برداشت
وگفت:هیچی فقط اون موقع هارو به یاد میارم،20سال پیش که تازه
همدیگه رو ملاقات میکردیم،یادته؟زن که حسابی تحت تاثیر احساسات
شوهرش قرار گرفته بود چشم هایش پر از اشک شد و گفت:اره یادمه...
شوهرش به سختی گفت:یادته پدرت مارو وقتی که روصندلی عقب ماشین
نشسته بودیم پیدا کرد؟اره یادمه...اینم یادته که پدرت تفنگ رو به سمت من
گرفت و گفت یابا دختر من ازدواج میکنی یا20سال میفرستمت زندان؟اره اونم یادمه...
مرد اهی کشید و گفت:اگه رفته بودم زندان الان ازاد شده بودم


عاشقانه
1)اگه میتونستم تو دنیا یه چیز دیگه باشم میخواستم اشک توباشم
که تو چشمت متولد شم،روی گونه ات زندگی کنم و روی لبت بمیرم
2)معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه،دوستت دارد
3)به سلامتی قشنگترین موسیقی دنیا،یعنی صدای قلب کسی که همه زندگیمه
4)میخواهمت...این خلاصه تمام حرف های عاشقانه دنیاس
6)میدونی بهشت کجاست؟یه فضای وجب در چند وجب بین بازو های کسی که دوستش داری
7)بهشت خلاصه پلک بالا و پایین من است،وقتی که به تو نگاه میکنم
دردودل
1)انها که گفته اند دوری و دوستی یا طعم دوستی نچشیده اند یا درد دوری نکشیده اند
2)دلتنگی همیشه از ندیدن نیست لحظه های دیدار باهمه زیبایی گاه پر از دلتنگی است
3)مطمئن باش وقتی برای کسی مهم باشی او راهی برای برگشتن پیدا خواهد کرد
نه بهانه ای برای رفتن و نه دروغی برای توجیه...
4)کاش زمان دردستانم بود تا زمان باتو بودن را انقد طولانی میکردم که زمانی
برای بی تو بودن نماند
5)مترسک انقد دست هایت را باز نکن کسی تورا در اغوش نمیگیرد ایستادگی
همیشه تنهایی دارد.

عشق


عشق کلمه ایست که بار ها شنیده می شود ولی شناخته نمی شود.
عشق صداییست که هیچ گاه به گوش نمی رسد ولی گوش را کر می کند.
عشق نغمه ی بلبلیست که تا سحر می خواند ولی تمام نمی شود.
عشق رنگیست از هزاران رنگ اما بی رنگ است.
عشق نواییست پر شکوه اما جلالی ندارد.
عشق شروعیست از تمام پایان ها اما بی پایان است.
عشق نسیمیست از بهار اما خزان از آن می تراود.
عشق کوششیست از تمام وجود هستی اما بی نتیجه.
عشق کلمه ایست بی معنی ولی هزاران معنی دارد.
عشق ۱۰ عنصر است اما عنصر آخر آن تمام معنی را می رساند ولی معنی آن گفتنی نیست.

[ بازدید : 3529 ] [ امتیاز : 3
]
نام :
ایمیل :
آدرس وب سایت :
متن :
:) :( ;) :D ;)) :X :? :P :* =(( :O @};- :B /:) =D> :S
کد امنیتی : ریست تصویر