شاعران اصفهان | علی ناصری،شاعران جوان ایرانی،علی ناصری شاعر،اشعارعاشقانه جدید - صفحه 2

بزاربرم


بزار برم تورو خدا ديگه برام گريه نکن

ديگه وقت رفتن منه توهم بهم تکيه نکن

ميدونم من هميشه فقط بارغم بودم برات

توپای عشقم سوختی ومن نسوختم باهات

ميدونم من بارفتنم دارم دلتومي سوزونم

توگريه ميکنی و من پيشت نمی مونم

اگه دارم ازپيشت ميرم و تنهات ميزارم

عشق تو ازمن زياديه من لياقتشو ندارم

ميخوام از زندگی تو برم راحتت بزارم

فقط به خاطرخودته خيلی دوستت دارم

توفقط داری از زندگي من رنج ميکشی

بزار از زندگی توبرم که توخوشبخت بشی

ميخوام خداحافظی کنم اماگريه ام ميگيره

ميرم ولی بخدايادت تاابد ازدلم نميره

هميشه به يادت ميمونم هرجاکه ميرم

امانميتونم پيشت بمونم و دستتوبگيرم


بازدید : 16561امتیاز :3

چقدرسخته


سخته تولحظه هاي بی کسی کنارمن نباشی

من تورو ميخوام و تو بری از من جداشی

سخته که من شعراموفقط بخاطرتومينويسم

تو توی چشام نگاه کنی وبگی مال تونيستم

من تورو دوست دارم و تو منودوست نداری

همش ميخواي بری منوتوغربت تنهابزاری

سخته عاشق کسی باشی و توعشق اون نباشی

اشک غم توی چشمات وهمدم غصه هاشی

سخته تو اين شهرغريب کنارعشقت نباشی

تو اين لحظه های بی کسی ازهم بپاش

سخته ببينی عشقت داره ازت فاصله ميگيره

آرزوی مرگ کنی و خدا جونتو ازت نگيره

سخته ببيني جلوچشات آرزوت داره ميميره

ببينی عشقت داره ميره و دست تورونميگيره

سخته عکسشونگاه کني اشک ازچشمات بريزه

سخته جداشی ازعشقی که خيلی واست عزيزه


بازدید : 28630امتیاز :3

فریاد دل


بزارگريه کنم شايد بغض گلومو رهاکنه

بزارفرياد بزنه اين دل من و هی خداخداکنه

بزار گريه کنم تا همه ی اشکام بريزه

تا باور کنی چقدر عشقت واسم عزيزه

حالا عکست روبرومه داره بهم نگاه ميکنه

صدای قلبمونميشنوی همش اسمتوصداميکنه

فريادميزنه دلم ديگه نفس نمونده توی سينه

پر از اشک ميشه چشمام عکستوکه ميبينه

سخته جداشی ازعشقی که بهش وابسته ای

ازخواب بلندشی وببينی توی هم شکسته ای

اينقدرگريه ميکنم که همه ميگن ديوونه ام

خنده نداره اشکام بخدادلشکسته زمونه ام

زخم های کهنه دلم داره دوباره تازه ميشه

به تو که فکرميکنم عشقم بی اندازه ميشه

ازچشام اشک ميادوخون ازرگ های دستم

کاش عشقتو ازم نميگرفتی يابه تودل نميبستم


بازدید : 21538امتیاز :3

غم رفتن


يه روز ديدم که عشقم اسم منو صدا کرد

دستاموگرفت تودستاش تو چشمام نگاه کرد

گفت خداحافظ من رفتم دستای منو رهاکرد

گفت گله دارم از زمونه که منو ازتوجداکرد

گفت اين زمونه ی نامردمنومجبورم کرد

منم اشکام ميباريد فقط ميگفتم که برگرد

اما رفت و ميدونم پيش من برنمی گرده

اي خداببين غم دوريش باقلبم چيکارکرده

رفت و منوتنهاگذاشت بااين دل شکسته

انگارکه تمام غم هاي دنياتودل من نشسته

غم عشقش پيرم کردببين موهای سرم سفيده

خدايادلم خون شده ديگه جونم به لبم رسيده

توی اين نفس های آخرخدايابرس به دادم

هرشب به يادش باچشمای خونی ميخوابم

ديگه نفس های آخرمه دارم جون ميسپارم

به فريادم برس ای خدا جزتوکسی رو ندارم


بازدید : 19821امتیاز :3

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به علی ناصری،شاعران جوان ایرانی،علی ناصری شاعر،اشعارعاشقانه جدید است.